جدول جو
جدول جو

معنی کش هدار - جستجوی لغت در جدول جو

کش هدار
سرپا بگیر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کج دار
تصویر کج دار
کج نگهدار
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در زیارتگاه ها یا مجالس عمومی کفش های مردم را نگه داری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشوردار
تصویر کشوردار
نگهبان کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله دار
تصویر کله دار
کلاه دار، آنکه کلاه بر سر دارد، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
(پَ شَ / شِ)
درختی است چون بید که کیسه بندد و در آن پشه پر شود. نارون. شجرهالبق. سیاه درخت. (انجمن آرا). قره اغاج. بوقیصا. نشم الاسود. دردار. دردارو. (در ادویۀ منفرده کتاب قانون تألیف شیخ الرئیس دردارو بمعنی شجرهالبق آمده. و ظاهراً همان دردار مراد است). پشه خانه. پشه خار. سارخکدار. سارشکدار. ناژبین. کژم. لامشکر. آغال پشه. کنجک
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
که بر کجی دوران دارد. که بر ناراستی گردد، مجازاً، که بر غیر مراد رود:
سبزوار است این جهان کجمدار
ما چو بوبکریم در وی خوار و زار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دارندۀ کشور. پادشاه. کشورخدیو، حارث شهر و حصار. (آنندراج) :
نگشاید در و دروازه کسی بر رخ عیش
تا در اقلیم دلم عشق تو کشوردارست.
نصیر همدانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَدْ دُ خوا / خا)
آنکه کلاه بر سر دارد. (فرهنگ فارسی معین). دارندۀ کلاه، کنایه از پادشاه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از برهان). کنایه از پادشاه. سلطان. (فرهنگ فارسی معین). تاجدار. و رجوع به کلاه و کلاهداری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کنایه از پادشاه جبار است. (برهان) (آنندراج). پادشاه جبار و غالب و پیروز. (ناظم الاطباء). پادشاه صاحب جاه. (فرهنگ فارسی معین). تاجدار. که حشمت و جاه و مقام دارد:
سر میفراز تا کله داران
سرت بی مغز چون کله نکنند.
خاقانی.
به عزم دست بوسش قاف تا قاف
کمر بسته کله داران اطراف.
نظامی.
جهان خسرو که تا گردون کمر بست
کله داری چنو بر تخت ننشست.
نظامی.
از قبای چنو کله داری
ز آسمان تا زمین کله واری.
نظامی.
نرگس که کله دار جهان است ببین
کو نیز چگونه سر درآورد به زر.
حافظ.
، آنکه بر سر کلاه داشته باشد. آنچه سرپوش داشته باشد:
هر گه که سیر کلک به کردار او کند
سرّ دل دوات کله دارش آشکار...
سوزنی.
شب قبای مه زره زد بنده وار
کان گره زلفین کله دار آمده ست.
خاقانی.
نگاری چابکی شنگی کله دار
ظریفی مهوشی ترکی قباپوش.
حافظ.
من ماه ندیده ام کله دار
من سرو ندیده ام قباپوش.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 636).
، متکبر و سرکش را نیز گویند. (برهان) (آنندراج). مردم سرکش و متکبر و گستاخ و خودبین. (ناظم الاطباء).
- کله داران افلاک، کنایه از ستارگان. (فرهنگ فارسی معین) :
که داند کاین کله داران افلاک
کمربسته چرا گردند در خاک.
عطار
در تداول عامه، آدم مدبر و تیزهوش و فطن و سریعالانتقال وبا ذوق و ادراک. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلاهدار
تصویر کلاهدار
آنکه کلاه بر سر دارد، پادشاه سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله دار
تصویر کله دار
آدم مدبر و تیز هوش و سریع الانتقال و با ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشه دار
تصویر پشه دار
نارون پشه خانه پشه غال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکدار
تصویر کشکدار
نگهبان مراقب پاسدار: (شاهزاده از آن غافل افتاد که در آن شب اضداد او کشیکچی اند و محتمل است که دروب دولتخانه مسدود ساخته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاهدار
تصویر کلاهدار
پادشاه، سلطان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کله دار
تصویر کله دار
((کُ لَ))
خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
Skeptical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
Rasping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آدم پرمغز و خوش فکر
فرهنگ گویش مازندرانی
دنباله دار کردن سخنی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
scettico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
rauco
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
cético
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
áspero
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
怀疑的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
刺耳的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
szorstki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
sceptyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
скептичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
грубий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
skeptisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
rau
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
скептический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
хриплый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
áspero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی